آدمیت
کاش یا رب پستی و بالا نبود
یا به دنبالش جفا از جانب انسان نبود
ظلم نبود منّت نَبود...
من بشر هستم ولیکن ارزش خود را ندانم
چون ندانم پس که داند ارزشم را
تا کند نیکی برایم از ره احسان و نیکی
از بدی دوری گزینم
من ره احسان و نیکی برگزینم ...
من بشر هستم ولیکن ارزشم مثل ددان است
آن زمان که می کنم منت
می درم همنوع خود را از حسد از کینه ازنفرت يا قدرت
می زنم خنجر به پشت یک برادر
اشک چشمان یتیم را می نگرم و می زنم از شادی اشکان او قهقه
نام آدم دارم و لیکن بشر از من هراسان است !
از چه روی ؟ دانی که آن کبر است و آن آز است و دیگرطمع مال است
دگرنادیدن آن حق بالا است و ...
من خود پشیمانم از اینکه نامم انسان است !
زیرا آدمی را آدمیت لازم است !
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ساعت 15:32 توسط ص.ر
|
خدايا رحمتي كن ... تا ايمان ؛ نان و نام برايم نياورد !